-
دولت عشق
سهشنبه 26 آبانماه سال 1394 09:01
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
-
زیر گنبد کبود
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 18:20
زیر گنبد کبود جز من و خدا کسی نبود روزگار رو به راه بود هیچ چیز نه سفید ونه سیاه بود ب ا وجود این مثل اینکه چیزی اشتباه بود *** زیر گنبد کبود بازی خدا نیمه کاره مانده بود واژه ای نبود و هیچ کس شعری از خدا نخوانده بود *** تا که او مرا برای بازی خودش انتخاب کرد توی گوش من یواش گفت: "تو دعای کوچک منی" بعد هم...
-
آن سست وفا...
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 20:05
آن سست وفا که یار دل سخت من است شمع دگران و آتش رخت من است «خیام»
-
تولد وبم
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 10:53
وای ۶روز پیش تولد یکسالگی وبلاگم بود. ولی از بس که تو این هفته که گذشت امتحان داشتم٬ فراموش کرده بودم که از ۴ آذر رد شدیم!
-
جعبه ای از لبخند
جمعه 4 آذرماه سال 1390 12:01
با توام، باتو،خدا یک کمی معجزه کن چندتا دوست برایم بفرست پاکتی از کلمه جعبهای از لبخن نامهای هم بفرست * کوچههای دل من باز خلوت شده است قبل از اینکه برسم دوستی را بردند یک نفر گفت به من باز دیر آمدهای دوست قسمت شده است * باتوام، باتو، خدا یک دل قلابی یک دل خیلی بد چقدر میارزد؟ من که هرجا رفتم جار زدم: شده این قلب...
-
؟
جمعه 8 مهرماه سال 1390 11:33
من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
-
***
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 17:09
کوله بارت بربند شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم بشناسیم خدا را و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم. میشود آسان رفت میشود کاری کرد که رضا باشد او را ای سبکبال در این راه شگرف در دعای سحرت در مناجات خدایی شدنت هرگز از یاد مبر منه جا مانده بسی محتاجم.
-
رویا
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 08:12
با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه میخواند نیمه شب در کنج تنهایی بیگمان روزی ز راهی دور میرسد شهزادهای مغرور میخورد بر سنگ فرش کوچه های شهر ضربهی سم ستور بادپیمایش میدرخشد شعلهی خورشید بر فراز تاج زیبایش تار و پود جامهاش از زر سینهاش پنهان به زیر رشتههایی از در و گوهر میکشاند هر...
-
داستانک ۵
جمعه 30 اردیبهشتماه سال 1390 16:42
کلاغ قصه٬ گرد سفر از خود تکاند. هنوز آرام نگرفته بود که کودک به خواب رفت. مادر گفت: قصه ما به سر رسید کلاغه به خونهش نرسید. و کلاغ بر آوارگی خود گریست و پر کشید...
-
غرور
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 15:31
غرورت رو به خاطر کسی که دوسش داری بشکن اما دل کسی رو که دوسش داری به خاطر غرورت نشکن
-
...می شکند
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 17:08
هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه اگر میشکند حرفی نیست من در عجبم دوست چرا میشکند
-
وفا
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 18:10
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند در را گشودم روی او دیدم غم است در میزند ای دوستان بیوفا از غم بیاموزید وفا غم با همه بیگانگی هر شب به من سر میزند
-
...
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 17:36
به عشق گفتم:تا تو رو دارم تنها نیستم. منو تنها گذاشت و رفت... به احساس گفتم:تا تو رو دارم تنها نیستم. منو تنها گذاشت و رفت... به وفا گفتم:تا تو رو دارم تنها نیستم. منو تنها گذاشت و رفت... ولی وقتی به تنهایی گفتم: تا تو رو دارم تنها نیستم٬ موند و هم دم و مونسم شد.
-
داستانک ۴
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 18:47
قطار در مسیر کوهستانی حرکت میکرد. پسرک آرام آرام پوست موز را کند و موز را گاز زد... قطار وارد تونل شد و همه جا تاریک شد. موز را از دهانش دور کرد... قطار از تونل خارج شد. این اتفاق چند بار تکرار شد. پسرک تا چند وقت فکر میکرد هر وقت به یک موز گاز بزند٬ شب میشود.
-
داستانک۳
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 19:32
پینوکیو از کنار درختی می گذشت.جوجه ی پرندهای را دید که از درخت افتاده.با خود گفت چگونه او را به لانهاش برسانم؟ جوجه را به بینی چوبی اش بست و شروع کرد به دروغ گفتن. آنقدر دروغ گفت تا جوجه به لانهاش رسید. دروغی که مجبور بود بارها تکرارش کند این بود: «من یک آدمک چوبی نیستم. من یک آدم واقعی ام.» مجتبی گیوه چی
-
از این دل
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 19:02
خداوندا مو بیزارم از این دل شو و روزان در آزارم از این دل ز بس نالیدم از نالیدنم تنگ ز مو بستان که بیزارم از این دل بابا طاهر عریان منم همین احساس رو نسبت به دلم دارم!!
-
مرداب پیر
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 17:04
میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر مونده یه مرداب پیر توی دست خاک اسیر منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم آرزو داشتم برم تا به دریا برسم شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر اما از بخت سیاه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 13:50
دلم برای دوستم که الکی باهام قهر کرده خیلی تنگ شده.
-
سال نو مبارک!
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 19:13
روزی که تو آمدی به دنیا عریان جمعی به تو خندان و تو بودی گریان فکری بکن ای دوست که وقت رفتن عالم همه گریان و تو باشی خندان سال خوبی رو برا همه ی شما دوستان عزیزم آرزومندم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 اسفندماه سال 1389 17:27
-
شعر
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 16:14
آنکس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند آنکس که بداند و نداند که بداند آگاه نمایید که بس خفته بماند آنکس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اسفندماه سال 1389 16:02
-
برف
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 11:08
امروز با اینکه اونقدر برف نیومده بودما رو هم تعطیل کردن.
-
متنی پر معنی!
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 21:02
نویسندهی برجسته: شب بود و خورشید به روشنی میدرخشید.پیرمردی جوان یکه و تنها همراه با خانوادهاش در سکوتی گوشخراش قدمزنان نشسته بود.
-
۰۰۰
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 18:56
خیلی خوشحالم.دیروز فهمیدم خالهم میخواد نینی بیاره! دوستان من لطفا دعا کنید۲تا نینی باشه!خوب؟ یکی دختر یکی پسر.آخه هم دخترخالهم خواهر میخواد و هم پسرخالهم داداش میخواد .
-
داستانک۲
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 17:36
من آن خانه را بالاخره ساختم٬همان خانهی شیروانیدار را. همان جا که دوست داشتی٬ وسط آن جنگل سرسبز٬ لای آن همه بوتههای تمشک٬ نرسیده به آن رودخانهی پیچدرپیچ که یک پل سفید فلزی روی موجهای زیرش تاب میخورد٬همانجا که افق نارنجی پیداست. بالاخره این کوبلن هم بافته شد.
-
داستانک
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 10:48
بعد از اینکه دختر و پسر همدیگر را پسندیدند٬پسر به پدرش گفت:شما خانوادهی آنها را پسندیدید؟ پدر پاسخ داد: بله من خود دختر را هم پسندیدم. ــ چه طور؟ ــ بعد از فوت مادرت٬ او میتواند جای خالی او را برایم پر کند.
-
کمک!
یکشنبه 3 بهمنماه سال 1389 14:12
امتحانامو بد دادم.چیکار کنم؟ جواب مامان و بابامو چی بدم؟چه دلیلی برای درس نخوندنم بیارم؟
-
آدما وقتی که خیلی خر می شن...
شنبه 18 دیماه سال 1389 12:40
...بذا تا یه بار دیگه بهت بگم: خیلی خری! د اگه خر نبودی٬ واسه چی رفتی زن یه خر شدی!؟ وقتی که هر چی میگی گوش میکنم معلومه...خرم دیگه! بابا تو کم کسی نیستی به خدا تو واسه خودت یه پارچه خانمی مگه یادت نمیاد؟ روز اول که بهت گفته بودم چه خانمی! آره اون روزی که چاک دهنت بسته نشد چقده فشم دادی باز دهنت خسته نشد! وقتی مردم...
-
اینجا مشهد است
شنبه 27 آذرماه سال 1389 18:50
سلام! اینجا مشهد است به هر طرف که رو کنی عقربهی نگاهت به سمت حرم میچرخد آنجا بهشت را مینوشی * با معلم پس از دانشآموز و دانشجو به زندان میرسی زندان سر میدان تربیت است فرهنگ نرسیده به تربیت بن بست میشود آموزش و پرورش در حاشیهی فرهنگ است دانشجو درست مقابل هفت تیر است هفت تیر سریع به پیروزی میرسد صدا و سیما٬سر...