فرشته کوچولو

سلام. امیدوارم از وبم خوشتون بیاد. لطفا نظر فراموش نشود.

فرشته کوچولو

سلام. امیدوارم از وبم خوشتون بیاد. لطفا نظر فراموش نشود.

اینجا مشهد است

 

سلام! 

اینجا مشهد است 

به هر طرف که رو کنی 

عقربه‌ی نگاهت به سمت حرم می‌چرخد 

آنجا بهشت را می‌نوشی 

با معلم پس از دانش‌آموز و دانشجو 

به زندان می‌رسی 

زندان سر میدان تربیت است 

فرهنگ نرسیده به تربیت بن بست می‌شود 

آموزش و پرورش 

در حاشیه‌ی فرهنگ است 

دانشجو درست مقابل هفت تیر است 

هفت تیر سریع به پیروزی می‌رسد 

صدا و سیما٬سر جمهوری اسلامی است 

در صدا و سیما٬ 

به نوفل‌لوشاتو باز می‌شود 

جمهوری اسلامی را 

شهید منتظری  

به بعثت می‌رساند 

* 

ادامه مطلب ...

ضد حال

           

            ضد حال یعنی... 

 

۱-با ماشین بابا جریمه شدن! 

۲-مانتوی دلخواهتو با کلی بدبختی بخری روز اول    گیر کنه به صندلی پاره شه! 

۳-صبح زود بری سر کلاس استاد نیاد! 

۴-یه جلسه سر کلاس نری فقط همون جلسه استاد حضور غیاب کنه! 

۵-عروس خانم سر سفره‌ی عقد بگه نه! 

۶-با بهترین لباس داری می‌ری عروسی.۱۰متری خونه‌ی عروس ماشین رد بشه هرچی آب هست بریزه روت! 

۷-برای دانلود یک برنامه یک ساعت صبر کنی وقتی به ۹۹درصد رسید کارتت تموم شه! 

۸-یک ساعته منتظری فیلم محبوبت شروع شه. همون موقع که شروع شد برق بره! 

 

 

  

 

کوچه

 

  بی‌ تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم 

  همه تن چشم شدم خبره به دنبال تو گشتم 

  شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم 

  شدم آن عاشق دیوانه که بودم 

 

  در نهان‌خانه‌ی جانم گل یاد تو درخشید 

  باغ صد خاطره خندید 

  عطر صد خاطره پیچید 

 

  یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم 

  پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم 

  ساعتی بر لب آن جوی نشستیم 

 

  تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت  

  من همه محو تماشای نگاهت 

  آسمان صاف و شب آرام 

  بخت خندان و زمان رام 

 

  خوشه ی ماه فرو ریخته در آب 

  شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب 

 

  شب و صحرا و گل و سنگ  

  همه دل داده به آواز شباهنگ 

 

  یادم آمد تو به من گفتی 

  ــ از این عشق حذر کن 

  لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن 

 

  آب آیینه‌ی عشق گذران است 

  تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است 

  باش فردا که دلت با دگران است 

  تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن 

 

  با تو گفتم حذر از عشق   ــ ندانم 

  سفر از پیش تو هرگز نتوانم 

  نتوانم 

  روز اول که دل من به تمنای تو پر زد 

  چون کبوتر لب بام تو نشستم 

  تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم... 

  باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم 

  تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم 

  حذر از عشق ندانم نتوانم 

  اشکی از شاخه فرو ریخت 

  مرغ شب ناله‌ی تلخی زد و بگریخت... 

  اشک در چشم تو لرزید 

  ماه بر عشق تو خندبد 

  یادم آمد که دگر از تو جوابی نشنیدم 

  پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم نرمیدم 

 

  رفت در ظلمت غم آن شب و شب‌های دگر هم  

  نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم 

  نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم... 

 

  بی‌تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم... 

 

                                 «فریدون مشیری» 

 

    

کمترین فایده‌ی عشق

 

  راز این داغ نه در سجده‌ی طولانی ماست 

  بوسه‌ی اوست که چون مهر به پیشانی ماست 

  شادیم که در سنگ‌دلی چون دیوار 

  باز هم پنجره‌ای در دل سیمانی ماست 

  موج با تجربه‌ی صخره به دریا برگشت 

  کمترین فایده‌ی عشق پشیمانی ماست 

  خانه‌ای بر سر خود ریخته‌ایم اما عشق 

  همچنان منتظر لحظه‌ی ویرانی ماست 

  باغ پیغام رسان من و او خواهد بود 

  گر چه خود بی‌خبر از بوسه‌ی پنهانی ماست 

                

                                    «فاضل نظری» 

تهمت آبرو

 

   گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی 

   کو رفیق رازداری کو دل پرطاقتی 

   شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت 

   شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی 

   تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد مست شد 

   غنچه‌ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی 

   گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند 

   دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی 

   روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت 

   کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی 

   بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شد 

   باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی 

   من کجا و جرأت بوسیدن لبهای تو 

   آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی 

 

                                          «فاضل نظری»