من آن خانه را بالاخره ساختم٬همان خانهی شیروانیدار را.
همان جا که دوست داشتی٬ وسط آن جنگل سرسبز٬
لای آن همه بوتههای تمشک٬ نرسیده به آن رودخانهی
پیچدرپیچ که یک پل سفید فلزی روی موجهای زیرش تاب
میخورد٬همانجا که افق نارنجی پیداست.
بالاخره این کوبلن هم بافته شد.
بعد از اینکه دختر و پسر همدیگر را پسندیدند٬پسر به پدرش گفت:شما خانوادهی آنها را پسندیدید؟ پدر پاسخ داد: بله من خود دختر را هم پسندیدم.
ــ چه طور؟
ــ بعد از فوت مادرت٬ او میتواند جای خالی او را برایم پر کند.
سلام!
اینجا مشهد است
به هر طرف که رو کنی
عقربهی نگاهت به سمت حرم میچرخد
آنجا بهشت را مینوشی
*
با معلم پس از دانشآموز و دانشجو
به زندان میرسی
زندان سر میدان تربیت است
فرهنگ نرسیده به تربیت بن بست میشود
آموزش و پرورش
در حاشیهی فرهنگ است
دانشجو درست مقابل هفت تیر است
هفت تیر سریع به پیروزی میرسد
صدا و سیما٬سر جمهوری اسلامی است
در صدا و سیما٬
به نوفللوشاتو باز میشود
جمهوری اسلامی را
شهید منتظری
به بعثت میرساند
*
ادامه مطلب ...